۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

در هیچ مراسم آتش بازی، بنام جنبش سبز شرکت نخواهم کرد، حتی اگر آتش زدن عکس خامنه ای باشد

هر زمانی که پیشنهادات موسوی را نادیده گرفته ایم آنطوری که باید، نتیجه نگرفته ایم؛ دلم میخواهد این پیشنهاد موسوی را در مورد چهارشنبه سوری دوباره مرور کنیم:
"مراسم این روز، یادمان جشنواره نور علیه تاریکی است اما علاقمندان به جنبش راه سبز ضمن انکه به نمادها و مراسم ملی و مذهبی دلبستگی دارند، حاضر نیستند که این نوع مراسم ها باعث اذیت و آزار مردم بشود. مخصوصا توجه کنیم که ممکن است مخالفان جنبش بخواهند با برنامه ای که قبلا هم مشابه آن را اجرا کرده اند، جنبش سبز را بدنام کنند. بنده مطمئن هستم که سبزها در هیچ برنامه هنجارشکنانه یا تخریبی که موجب اذیت و ازار مردم بشود شرکت نخواهند کرد. ایجاد انفجار و آتش سوزی با مشی جنبش سبز که تلاش کرده است همواره حرکت هایش مسالمت آمیز و عمیق باشد سازگاری ندارد. سبز بودن به لباس و نماد نیست. سبز بودن به رفتار و اخلاق است. اگر این اصل مهم مورد توجه قرار گیرد و اعضای جنبش یکدیگر را به رعایت آن توصیه کنند، قطعا از آسیب هایی که ممکن است عده ای در لباس جنبش سبز انجام دهند جلوگیری خواهند کرد."

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

آیا فیلم حمله به کوی برای وجهه دادن به بسیجی ها است؟

کی میگه فیلم حمله به کوی برای وجهه دادن به بسیجی ها است؟ اگه تفسیرهای گوینده فیلم را نادیده بگیریم، من هیچ استنباطی در رابطه با خوب بودن بسیجی ها نمیتونم از فیلم برداشت کنم! حتی دقیقه 2:00 فیلم میگیوید: گارد ویژه بکمک بسیج می آید، یعنی بسیج زودتر از گارد جلو در اصلی کوی بوده و میخواسته وارد کوی شود. نکته کلیدی مساله اینه که: تفاسیر گوینده را بیخیال شی و اصل فیلم رو خودت تفسیر کنی.

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

شعری زیبا از زنده یاد دکتر محمد تقی زهتابی

این شعر چقدر مناسب و زیباست برای این روزها که مصادف با رئز جهانی زبان مادری نیز بود:
  سو دئییبدیر منه اولده آنام، آب کی یوخ.
(مادرم از همان کودکی واژه "سو" را یادم داد نه "آب")
  یوخو اؤیرتدی اوشاقلیقدا منه،  خواب کی  یوخ. 
(واژه "یوخو" را یادم داد نه "خواب")
  ایلک دفعه  کی، چؤرک وئردی منه، نان دئمه دی.
(برای اولین بار که نان داد به من، "چورک" را یادم داد نه "نان") 
  ازه لینده منه دوزدانه نمکدان دئمه دی.
("دوزدان" را یادم داد نه "نمکدان") 
  آنام اختر دئمه ییبدیر منه، اولدوز دئییب او.
("اولدوز" را یادم داد نه "اختر")  
  سو دوناندا دئمه ییبدیر یخدی بالا، بوز دئییب او.
(زمانیکه آب یخ می بست، واژه "بوز" را یادم داد نه "یخ")  
  قار دئییب، برف دئمه ییب، دست دئمه ییب، ال دئییب او.
("قار" را یادم داد نه "برف"، "ال" را یادم داد نه "دست")  
  منه هئچ واخت بیا سؤیلمه ییب گل دئییب او.
(هیچ وقتی به من "بیا" نگفته، بلکه "گل" گفته)   
  یاخشی خاطیرلاییرام، یاز گونو آخشام چاغیلار،  
(قشنگ یادمه تو شبهای بهار)   
  باغچانین گون چیخانیندا کی، ایلیق گون یاییلا.  
  گل دئیردی داراییم باشیوی، ائی نازلی بالا.  
(میگفت بیا شانه زنم بر موهایت، ای گل نازم!)   
  گلمه سه ن گر باجیوون آستاجا زولفون دارارام.  
(اگر نیایی شانه بر موهای خواهرت خواهم زد)   
  او دئمزدی کی، بیا شانه زنم بر سر تو.  
(او نمیگفت:"بیا شانه زنم بر سر تو")   
  گر نیایی بزنم شانه سری خواهر تو.   
  بلی، داش یاغسا دا گؤیدن، سن اوسان، من ده بویام.  
(زمین هم به آسمان بیاید من منم و تو تویی)   
  وار سنین باشقا آنان، واردی منیم باشقا آنام.  
(من مادر خود را دارم و تو مادر خود را)   
  اؤزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم.
(قومیتی مخصوص بخود را دارم)    
  ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم.  
(و برای قومیتم، زبانی مخصوص بخود)   
  ایسته سن قارداش اولاق، بیر یاشایاق، بیرلیک ائدک، 
(اگر رسم برادری خواهی و اگر بخواهیم باهم در یک مملکت زندگی کنیم و متحد باشیم )    
  وئریبن قول- قولا بوندان سونرا بیر یولدا گئدک.  
(و اگرخواهی راه و رسم و هدفمان بعد از این یکی باشد)   
  اولا، اؤزگه کولکلرله گرک آخمایاسان، 
(اولا: به حرف اجنبی ها نباید گوش داد)    
  ثانیاً، وارلیغیما، خالقیما خور باخمایاسان.  
(ثانیا:هویتم را برسمیت باید بشناسی)    
  یوخسا گر زور دئیه سن، میللتیمی خار ائدسن.  
(وگر نه، اگر ضلم خواهی بکنی و ملتی را خوار کنی)     
  گون گه لر صفحه چؤنر، مجبور اولارسان گئده سن. 
(روزگار برمیگردد و مجبور به ترکم خواهی شد)