۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

یک پیشنهاد به بالاترین برای لینک گذاشتن افراد غیر عضو در بالاترین

از آنجایی که بینندگان بالاترین خیلی بیشتر از کاربرانش هست و همچنین اینکه خیلی از این کاربران غیرعضو نیز مطالبی بدردبخور دارند که میخواهند به اطلاع بقیه برسانند، پیشنهاد میشود بالاترین امکانی را فراهم آورد تا آنهایی که عضو نیستند نیز بتوانند لینک بگذارند-هرچند محدود. البته یک روش دیگر نیز ایمیل زدن به کاربران بالاترین هست ولی چون در اینحالت کاربران بیشتر براساس سلیقه شخصی عمل میکنند و همچنین اینکه اکثر کاربران ایمیل شان مشخص نیست خیلی این روش عملی نمی باشد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

سخنی با بالاترینان در رابطه با سایت ساوالان سسی (آداپ)

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران(آداپ) در سال ۲۰۰۶ و بدنبال سرکوب مردم معترض به کاریکاتور توهین آمیز روزنامه دولتی ایران در شهر ونکور کانادا تاسیس شد ودر مدت فعالیت خود توانسته است در اجلاسهای بین المللی حقوق بشر همچون اجلاس ضد نژادپرستی سازمان ملل در ژنو و اجلاس ژنو شرکت کند و توجه نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد، سازمان عفو بین الملل، سازمان گزارشگران بدون مرز، فرانت لاین و دولتهای جهان را به مسئله نقض حقوق آذربایجانیها و نژادپرستی در ایران جلب کند. 
سند پیشنهادی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به عنوان یکی‌ از اسناد نهائی اجلاس بررسی ده ساله وضعیت حقوق بشر در ایران تصویب و منتشر شد.
متن سند از اینجا قابل دریافت می‌باشد.
با وجود اینهمه فعالیت حقوقی این انجمن، در عجبم از تجزیه طلب خواندن این فعالان در بالاترین.

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

انتقادات یک اصولگرای سبز از جنبش سبز - به نقل از وبلاگ ملکوت

این مطالب لزوما دیدگاه شخصی من محسوب نمیشوند، ولی چقدر خوب است که از انتقادات کسانی که دیدگاه ما را ندارند نیز بهره مند شویم.
به نقل از وبلاگ ملکوت، نوشته

من «سبز» مشترک‌ام؛ مرا فرياد کن! 

یکی از مهم‌ترین قابلیت‌های جنبش سبز این است که به دلیل محبوس نبودن‌اش در چهارچوب محاسبات قدرت، توانايی نقدِ درونی دارد و قابلیتِ خود-تصحيح‌گری مهم‌ترین قابليتِ آن است.

زبانِ تحقیر همان زبانی است که جنبش سبز در واکنش به آن و انواعِ دیگر آن پدید آمد. این نادیده گرفتن دیگران، به هیچ گرفتنِ آن‌ها، هتاکی کردن به آن‌ها، به آسانی به دیگران تهمت زدن و به سوی ابتذال زبانی و فکری غلتیدن، همان چيزی است که سبزها می‌توانند با نگاه در آینه‌ی مخالفان قدرت‌مدار خود از آن درس بگیرند. اما پرسش اين است: آیا ما حق داریم کسانی را که به میل و رغبت در راهپيمایی حکومتی ۲۲ بهمن شرکت کردند، به آسانی با برچسب «سانديس‌خور» تحقیر کنیم؟ این پرسش مهمی است که از نگاه بعضی از سبزها دور افتاده است.

این که مخالفان سبزها هم عده‌ای قابل اعتنا دارند، واقعیتی غیرقابل انکار است (هم‌چنان‌که سبزها هم شماره‌ای قابل اعتنا اما نادیده گرفته شده دارند). اما اختلاف‌نظر هرگز بر سر شماره و عدد نیست. اختلاف بر سر روش است. اختلاف بر سر بی‌اخلاقی و انحصارگرايی غالبی است که در لايه‌های قدرت و در دستگاه‌های رسانه‌ای طرف مقابل ريشه دوانده است. مشکل ما، مردم نيستند. مشکلِ ما توزیع نابرابر و تبعیض‌آميز قدرتی است که بخش ديگری از جامعه را هیچ می‌انگارد. اما اگر قرار باشد خودِ ما نیز دچار همين بلیه شويم، چه فرقی با آن‌ها داریم؟

اتفاقاً بخش مهمی از سبزها در همین طبقه‌ای هستند که بعضی به سادگی نام‌شان را «ساندیس‌خور» گذاشته‌اند. معنا ندارد کسانی را که با اعتقادشان در آن راهمپيمایی شرکت کردند، «فریب‌خورده» بناميم. وقتی موسوی می‌گويد این نزاع بازنده ندارد و همه باید آخر کار برنده باشند، معنای‌اش دقیقاً‌ اين است که رفع تبعیض، نبرد با قانون‌شکنی، به مصاف رياکاری و دروغ رفتن، چیزی است که منفعت‌اش به همه می‌رسد، حتی به کسانی که فکر می‌کنند ما خطا می‌کنیم.

اختیار کردن زبان تحقیر، با طعنه و متلک سخن گفتن از کسانی که مثل ما فکر نمی‌کنند،‌ شيوه‌ی سيئه‌ی قدرتی است که حاکم شده است. این همان شيوه‌ای است که ما نبايد داشته باشیم. رشد و بلوغ اخلاقی جنبش سبز در اعتنا به همین ظرایف است. فراموش نکنیم که هنوز صدای کارگران و اصناف مختلفی که در کشور قربانی بی‌تدبیری، بی‌خردی و نمايش‌های عوام‌فریبانه شده‌اند، بلند نشده است. ممکن است آن‌ها نگویند «رأی من کو؟» ولی مطمئن باشيد خواهند گفت «حقِ من کو؟». این همان جنبش سبز در لباسی دیگر است.

زمین این بازی لغزنده است. نباید در اين زمین اسیر هياهوی طرف مقابل شد و رنگ آن‌ها را به خود گرفت و چنان چشم در چشم دروغ و بی‌اخلاقی دوخت که خود نیز به همین روش رو بیاوریم. من پس از اين ۲۲ بهمن، روزهای بهتر و روشن‌تری را می‌بینیم. این ۲۲ بهمن، ۲۲ خردادی تازه بود و جان تازه‌ای در اندیشه‌ی سبز دميد. ما دیگر سبزی انحصاری نيستيم؛ ما سبز مشترک‌ايم. سبزی که آرام و خاموش در بطن جامعه می‌تپد و می‌بالد.