۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

بالاترین و تاثیر آن در آذربایجان

عموما لینکهایی که در رابطه با آذربایجان به بالاترین فرستاده میشوند فقط آنهایی را مفید دیدم که پیشنهاد شعار می دادند!(هرچند که این شعارها نیز هیچ موقع استفاده نشدند)، بقیه یا به قصد تحریف تاریخ بوده اند یا تفرقه افکنی؛ هرچند که لینک دهنده خود شاید متوجه تحریفی بودنش نشده باشد ولی با انعکاس نظریات اشخاصی چون احمد کسروی در نهایت به این هدف می خواسته اند برسند.
دوستان! تاریخ را کسی نتوانسته تحریف کند، همچنانکه کودتاچیان نتوانسته اند و نخواهند توانست تاریخ ایران را تحریف کنند.
این روزها لینکهایی با عنوان "آذربایجان بپا خیز" و از این قبیل، زیاد تو بالاترین دیده میشود، مطمئن باشید آذربایجان منتظر یادآوری شما نخواهد بود و هرزمانی هم که ایجاب بکند خواهد خروشید؛ و علت این هم که چرا در جریان جنبش سبز تا بحال آنگونه که باید وارد اعتراض نشده، اینست که درد آن با درد سبز متفاوت است، هرچند که هردو خواستار آزادی اند. اگر که خواستار گسترش اعتراض به آذربایجان هستیم بایست اول دردش را بشناسیم و دردش را نیز بایست خود بشناساند نه آنکه کسی دیگر از زبان او بازگو کند؛ اولین درد آذربایجان درد فرهنگ و زبان است نه سیاست.
اگر که میگوئید با استقرار دموکراسی در ایران این قضیه فرهنگ و زبان قومیتها نیز حل خواهد شد، حرفتان متین؛ ولی با حل نشدن این مشکل، قومیتها وارد جنبش نخواهند شد!
بیشک بالاترین بیشترین تاثیر را در رشد جنش سبز داشته است،  و از آنجائی که به مساله فرهنگ و زبان قومیتها نیز در بالاترین چندان توجه نمیشود باعث شده است که بالاترین(همان رسانه غیر رسمی سبز) نه تنها تاثیری در قومیتها نداشته باشد که بعضا با دید منفی هم به این قضیه نگریسته میشود.

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

یک پیشنهاد به بالاترین برای لینک گذاشتن افراد غیر عضو در بالاترین

از آنجایی که بینندگان بالاترین خیلی بیشتر از کاربرانش هست و همچنین اینکه خیلی از این کاربران غیرعضو نیز مطالبی بدردبخور دارند که میخواهند به اطلاع بقیه برسانند، پیشنهاد میشود بالاترین امکانی را فراهم آورد تا آنهایی که عضو نیستند نیز بتوانند لینک بگذارند-هرچند محدود. البته یک روش دیگر نیز ایمیل زدن به کاربران بالاترین هست ولی چون در اینحالت کاربران بیشتر براساس سلیقه شخصی عمل میکنند و همچنین اینکه اکثر کاربران ایمیل شان مشخص نیست خیلی این روش عملی نمی باشد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

سخنی با بالاترینان در رابطه با سایت ساوالان سسی (آداپ)

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران(آداپ) در سال ۲۰۰۶ و بدنبال سرکوب مردم معترض به کاریکاتور توهین آمیز روزنامه دولتی ایران در شهر ونکور کانادا تاسیس شد ودر مدت فعالیت خود توانسته است در اجلاسهای بین المللی حقوق بشر همچون اجلاس ضد نژادپرستی سازمان ملل در ژنو و اجلاس ژنو شرکت کند و توجه نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد، سازمان عفو بین الملل، سازمان گزارشگران بدون مرز، فرانت لاین و دولتهای جهان را به مسئله نقض حقوق آذربایجانیها و نژادپرستی در ایران جلب کند. 
سند پیشنهادی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به عنوان یکی‌ از اسناد نهائی اجلاس بررسی ده ساله وضعیت حقوق بشر در ایران تصویب و منتشر شد.
متن سند از اینجا قابل دریافت می‌باشد.
با وجود اینهمه فعالیت حقوقی این انجمن، در عجبم از تجزیه طلب خواندن این فعالان در بالاترین.

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

انتقادات یک اصولگرای سبز از جنبش سبز - به نقل از وبلاگ ملکوت

این مطالب لزوما دیدگاه شخصی من محسوب نمیشوند، ولی چقدر خوب است که از انتقادات کسانی که دیدگاه ما را ندارند نیز بهره مند شویم.
به نقل از وبلاگ ملکوت، نوشته

من «سبز» مشترک‌ام؛ مرا فرياد کن! 

یکی از مهم‌ترین قابلیت‌های جنبش سبز این است که به دلیل محبوس نبودن‌اش در چهارچوب محاسبات قدرت، توانايی نقدِ درونی دارد و قابلیتِ خود-تصحيح‌گری مهم‌ترین قابليتِ آن است.

زبانِ تحقیر همان زبانی است که جنبش سبز در واکنش به آن و انواعِ دیگر آن پدید آمد. این نادیده گرفتن دیگران، به هیچ گرفتنِ آن‌ها، هتاکی کردن به آن‌ها، به آسانی به دیگران تهمت زدن و به سوی ابتذال زبانی و فکری غلتیدن، همان چيزی است که سبزها می‌توانند با نگاه در آینه‌ی مخالفان قدرت‌مدار خود از آن درس بگیرند. اما پرسش اين است: آیا ما حق داریم کسانی را که به میل و رغبت در راهپيمایی حکومتی ۲۲ بهمن شرکت کردند، به آسانی با برچسب «سانديس‌خور» تحقیر کنیم؟ این پرسش مهمی است که از نگاه بعضی از سبزها دور افتاده است.

این که مخالفان سبزها هم عده‌ای قابل اعتنا دارند، واقعیتی غیرقابل انکار است (هم‌چنان‌که سبزها هم شماره‌ای قابل اعتنا اما نادیده گرفته شده دارند). اما اختلاف‌نظر هرگز بر سر شماره و عدد نیست. اختلاف بر سر روش است. اختلاف بر سر بی‌اخلاقی و انحصارگرايی غالبی است که در لايه‌های قدرت و در دستگاه‌های رسانه‌ای طرف مقابل ريشه دوانده است. مشکل ما، مردم نيستند. مشکلِ ما توزیع نابرابر و تبعیض‌آميز قدرتی است که بخش ديگری از جامعه را هیچ می‌انگارد. اما اگر قرار باشد خودِ ما نیز دچار همين بلیه شويم، چه فرقی با آن‌ها داریم؟

اتفاقاً بخش مهمی از سبزها در همین طبقه‌ای هستند که بعضی به سادگی نام‌شان را «ساندیس‌خور» گذاشته‌اند. معنا ندارد کسانی را که با اعتقادشان در آن راهمپيمایی شرکت کردند، «فریب‌خورده» بناميم. وقتی موسوی می‌گويد این نزاع بازنده ندارد و همه باید آخر کار برنده باشند، معنای‌اش دقیقاً‌ اين است که رفع تبعیض، نبرد با قانون‌شکنی، به مصاف رياکاری و دروغ رفتن، چیزی است که منفعت‌اش به همه می‌رسد، حتی به کسانی که فکر می‌کنند ما خطا می‌کنیم.

اختیار کردن زبان تحقیر، با طعنه و متلک سخن گفتن از کسانی که مثل ما فکر نمی‌کنند،‌ شيوه‌ی سيئه‌ی قدرتی است که حاکم شده است. این همان شيوه‌ای است که ما نبايد داشته باشیم. رشد و بلوغ اخلاقی جنبش سبز در اعتنا به همین ظرایف است. فراموش نکنیم که هنوز صدای کارگران و اصناف مختلفی که در کشور قربانی بی‌تدبیری، بی‌خردی و نمايش‌های عوام‌فریبانه شده‌اند، بلند نشده است. ممکن است آن‌ها نگویند «رأی من کو؟» ولی مطمئن باشيد خواهند گفت «حقِ من کو؟». این همان جنبش سبز در لباسی دیگر است.

زمین این بازی لغزنده است. نباید در اين زمین اسیر هياهوی طرف مقابل شد و رنگ آن‌ها را به خود گرفت و چنان چشم در چشم دروغ و بی‌اخلاقی دوخت که خود نیز به همین روش رو بیاوریم. من پس از اين ۲۲ بهمن، روزهای بهتر و روشن‌تری را می‌بینیم. این ۲۲ بهمن، ۲۲ خردادی تازه بود و جان تازه‌ای در اندیشه‌ی سبز دميد. ما دیگر سبزی انحصاری نيستيم؛ ما سبز مشترک‌ايم. سبزی که آرام و خاموش در بطن جامعه می‌تپد و می‌بالد.

 


۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

در هیچ مراسم آتش بازی، بنام جنبش سبز شرکت نخواهم کرد، حتی اگر آتش زدن عکس خامنه ای باشد

هر زمانی که پیشنهادات موسوی را نادیده گرفته ایم آنطوری که باید، نتیجه نگرفته ایم؛ دلم میخواهد این پیشنهاد موسوی را در مورد چهارشنبه سوری دوباره مرور کنیم:
"مراسم این روز، یادمان جشنواره نور علیه تاریکی است اما علاقمندان به جنبش راه سبز ضمن انکه به نمادها و مراسم ملی و مذهبی دلبستگی دارند، حاضر نیستند که این نوع مراسم ها باعث اذیت و آزار مردم بشود. مخصوصا توجه کنیم که ممکن است مخالفان جنبش بخواهند با برنامه ای که قبلا هم مشابه آن را اجرا کرده اند، جنبش سبز را بدنام کنند. بنده مطمئن هستم که سبزها در هیچ برنامه هنجارشکنانه یا تخریبی که موجب اذیت و ازار مردم بشود شرکت نخواهند کرد. ایجاد انفجار و آتش سوزی با مشی جنبش سبز که تلاش کرده است همواره حرکت هایش مسالمت آمیز و عمیق باشد سازگاری ندارد. سبز بودن به لباس و نماد نیست. سبز بودن به رفتار و اخلاق است. اگر این اصل مهم مورد توجه قرار گیرد و اعضای جنبش یکدیگر را به رعایت آن توصیه کنند، قطعا از آسیب هایی که ممکن است عده ای در لباس جنبش سبز انجام دهند جلوگیری خواهند کرد."

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

آیا فیلم حمله به کوی برای وجهه دادن به بسیجی ها است؟

کی میگه فیلم حمله به کوی برای وجهه دادن به بسیجی ها است؟ اگه تفسیرهای گوینده فیلم را نادیده بگیریم، من هیچ استنباطی در رابطه با خوب بودن بسیجی ها نمیتونم از فیلم برداشت کنم! حتی دقیقه 2:00 فیلم میگیوید: گارد ویژه بکمک بسیج می آید، یعنی بسیج زودتر از گارد جلو در اصلی کوی بوده و میخواسته وارد کوی شود. نکته کلیدی مساله اینه که: تفاسیر گوینده را بیخیال شی و اصل فیلم رو خودت تفسیر کنی.

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

شعری زیبا از زنده یاد دکتر محمد تقی زهتابی

این شعر چقدر مناسب و زیباست برای این روزها که مصادف با رئز جهانی زبان مادری نیز بود:
  سو دئییبدیر منه اولده آنام، آب کی یوخ.
(مادرم از همان کودکی واژه "سو" را یادم داد نه "آب")
  یوخو اؤیرتدی اوشاقلیقدا منه،  خواب کی  یوخ. 
(واژه "یوخو" را یادم داد نه "خواب")
  ایلک دفعه  کی، چؤرک وئردی منه، نان دئمه دی.
(برای اولین بار که نان داد به من، "چورک" را یادم داد نه "نان") 
  ازه لینده منه دوزدانه نمکدان دئمه دی.
("دوزدان" را یادم داد نه "نمکدان") 
  آنام اختر دئمه ییبدیر منه، اولدوز دئییب او.
("اولدوز" را یادم داد نه "اختر")  
  سو دوناندا دئمه ییبدیر یخدی بالا، بوز دئییب او.
(زمانیکه آب یخ می بست، واژه "بوز" را یادم داد نه "یخ")  
  قار دئییب، برف دئمه ییب، دست دئمه ییب، ال دئییب او.
("قار" را یادم داد نه "برف"، "ال" را یادم داد نه "دست")  
  منه هئچ واخت بیا سؤیلمه ییب گل دئییب او.
(هیچ وقتی به من "بیا" نگفته، بلکه "گل" گفته)   
  یاخشی خاطیرلاییرام، یاز گونو آخشام چاغیلار،  
(قشنگ یادمه تو شبهای بهار)   
  باغچانین گون چیخانیندا کی، ایلیق گون یاییلا.  
  گل دئیردی داراییم باشیوی، ائی نازلی بالا.  
(میگفت بیا شانه زنم بر موهایت، ای گل نازم!)   
  گلمه سه ن گر باجیوون آستاجا زولفون دارارام.  
(اگر نیایی شانه بر موهای خواهرت خواهم زد)   
  او دئمزدی کی، بیا شانه زنم بر سر تو.  
(او نمیگفت:"بیا شانه زنم بر سر تو")   
  گر نیایی بزنم شانه سری خواهر تو.   
  بلی، داش یاغسا دا گؤیدن، سن اوسان، من ده بویام.  
(زمین هم به آسمان بیاید من منم و تو تویی)   
  وار سنین باشقا آنان، واردی منیم باشقا آنام.  
(من مادر خود را دارم و تو مادر خود را)   
  اؤزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم.
(قومیتی مخصوص بخود را دارم)    
  ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم.  
(و برای قومیتم، زبانی مخصوص بخود)   
  ایسته سن قارداش اولاق، بیر یاشایاق، بیرلیک ائدک، 
(اگر رسم برادری خواهی و اگر بخواهیم باهم در یک مملکت زندگی کنیم و متحد باشیم )    
  وئریبن قول- قولا بوندان سونرا بیر یولدا گئدک.  
(و اگرخواهی راه و رسم و هدفمان بعد از این یکی باشد)   
  اولا، اؤزگه کولکلرله گرک آخمایاسان، 
(اولا: به حرف اجنبی ها نباید گوش داد)    
  ثانیاً، وارلیغیما، خالقیما خور باخمایاسان.  
(ثانیا:هویتم را برسمیت باید بشناسی)    
  یوخسا گر زور دئیه سن، میللتیمی خار ائدسن.  
(وگر نه، اگر ضلم خواهی بکنی و ملتی را خوار کنی)     
  گون گه لر صفحه چؤنر، مجبور اولارسان گئده سن. 
(روزگار برمیگردد و مجبور به ترکم خواهی شد)    

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

حضور مردم پیاده همیشه در صحنه

از پل کریمخان تا میدان هفت تیر حضور مردم چشمگیر است.حدودا از ساعت 16:30 دیگه غیر عادی شلوغ بود. گارد ویژه با موتورها و باتومهایشان در آن شلوغی در دسته های 20-30 نفری از پیاده رو کم عرض رد میشوند تا مردم را بترسانند و مانع شعار دادنشان شوند.گارد ویژه برای ترساندن مردم بیدلیل به مردمی که از پیاده رو رد میشوند حمله میکند.یک پیرمرد جلو چشم خودم دوسه تا باتوم از پشت و ناحیه دست خورد و بعد هم با موتور از روی پایش رد شدند. تعداد و تیپ لباس شخصی ها نامشخص، فقط از روی بیسیمشان قابل شناسایی هستند. درود بر کروبی دلیر. موسوی جان! جانم به قربانت، کجایی پس. مرگ بر بسیجی پست بیشرف.

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

آقای هاشمی! خود را فدا کن تا قشر عظیمی از ملت و سیاسیون پیش مرگت شوند

آقای هاشمی رفسنجانی! شما تا حالا، بجز یکبار، شخصیتی محافظه کار بوده اید و تو این یکباری هم که به صراحت از ملت حمایت کردین همدلی و حمایت موج عظیم مردم را بدنبال داشت. با مسائلی که تا حالا پیش آمده یقینا خودتان هم میدانید که پروژه حذف شما کلید خورده که این روزها دیگر دارد حالت رسانه ای هم بخود میگیرد.
الان تو این مملکت، کوچیک و بزرگ، همه میدونن که هم شما چندان دل خوشی از خامنه ای ندارین و هم خامنه ای از شما، و اونا هم که دست پیش گرفته اند و بکل می خواهند شما را ایزوله کنن.
راستی شما چرا هیچ اقدامی نمیکنین؟ فکر نمیکننین که این مساله با محافظه کاری قابل حل نیست؟
چرا صریحا اعلام نمیکنین که خامنه ای مشروعیتش باطله و بایستی یه فکری به حال رهبری کرد، برداشتن رهبری یا شورایی کردنش یا هر راه دیگری؟شما بعنوان رئیس مجلس خبرگان مطمئنا این اختیار رو دارین.
با اینکار شما خود را فدا نکرده اید بلکه حمایت صددرصد قشر عظیمی از ملت و سیاسیون را بهمراه خواهید داشت.
با اینکار، دیگر در تاریخ نام هاشمی را نه در زمره ظالمان بلکه همرده اشخاص بزرگی چون امیرکبیر خواهند نوشت.